گفت وگوی من با دکتر یونس شکرخواه روزنامه نگار

 

دکتر یونس شکرخواه، روزنامه نگار و مدرس ارتباطات و ازمعدود روزنامه‌نگاراني ايراني است كه روزنامه‌نگاری سایبر را از نزدیک دنبال کرده. درباره‌ی آینده رونامه‌نگاری به شکل قدیمی آن معتقد است آن چه تغییر خواهد کرد تغییر مصرف چاپ است، همین! 

 

*اصطلاح «سايبر» يا همين خبر نويسي در فضاي سايبر كه اين‌قدر درباره‌اش مي‌گويند و مي نويسند، تعريف علمي‌اش چيست؟ مخفف چه واژه اي است؟ كي به وجود آمده و پيشرفتش در ايران چطور بوده؟

 

- منظورتان در حوزه‌ی سايت و اين‌ چيزهاست؟

 

*بله.

 

- به طور کلی سه نوع رسانه داريم. يك نوع معروف است به printed media. يعنی رسانه‌هايی كه از طريق چاپ توليد می‌شوند و جنسشان چاپي ست. گروه دوم كه زيرعنوان electronic media دسته بندي مي شوند رسانه‌هايی هستند كه در فارسی هم همان معادل را براي‌شان به كار مي‌گيريم یعنی رسانه الكترونيك که اين‌ نوع از رسانه ها از جنس صدا و تصوير هستند؛ مثل راديو و تلويزيون. اما گروه سوم digital media (رسانه‌های ديجيتال) هستند. محتواي اين دسته از جنس صفر و يك است.

اگر محتوای يك نشريه‌ی چاپی را در ديسكت بريزيم ، صاحب ديجيتال مديا شده‌ايم. محتوای راديو و تلويزيون الان از طريق صفر و يك قابل ارسال و دريافت شده پس اینها را هم می‌توانيم در دسته digital mediaقرار بدهيم، البته به شرطی كه از هردو به همان صورت ديجيتال یا در حالت صفر ویک استفاده كنيم. اين را هم بگويم كه هيچیک از اين سه نوع رسانه «آن لاين» نيستند. اما اگر روی خط قرار بگيرند (در دنيای به هم پيوسته‌ی وب) آن لاين مي شوند. اما «سايبرمديا» كه سوال شماست كدام‌ رسانه ها هستند؟ سوال شما دقيقا يك پس‌زمينه می‌خواهد. سايبر مخفف واژه‌ی سايبرنتيك (Cybernetics) است. واژه «سايبرنتيك» را اولین بار «نوربرت وينر» به كار مي برد. او در دهه‌ی شصت بحثی را مطرح كرد كه درعلم ارتباطات پا گرفت. اين بحث درواقع بر پديده‌اي به نام «پس فرست» يا «فيد بك» متمركز بود. وينر معتقد بود كه بين انسان و انسان فيد بك برقرار است؛ همين‌طور بين انسان و ماشين و حتي بين ماشين و ماشين. می‌دانيد كه پسوند «آی سی اس» در انگليسی يعنی science. بنابراين آن چه وينر مطرح كرد علم سايبر بود. عين گفته خودش اين است که دنيای امروز در واقع آمیزه ای از فيدبك‌های ريلنت‌لس یا خستگی‌ناپذير است. به نسل وینر می گویند سايبرنتيك نسل اول. اما الان سايبرنتيك های نسل دوم را هم داريم. همين تئوری معروف به بحران يا تئوری آشوب (Chaos Theory) اندیشه همان نسل دوم است كه موضوع فيدبك‌ها را تعميم داده‌اند. آن‌ها می‌گويند بال زدن پروانه‌ای در شانگ‌های ، به باراني كه فرضا در واشنگتن مي بارد ربط دارد. سايبرنتيك نسل دوم در واقع آمد و تئوري وينر را به يك ماجراي جهانی تبديل كرد. در پاسخ به شما باید بگویم که «سايبرمديا» به مفهوم امروزی اش با آنچه وينر می‌گويد و نيز با نسل دومی‌ها تفاوت دارد. وقتی می‌گوييم سايبرمديا، در واقع به قالب رسانه‌ توجه داريم. پس اجازه بدهید مصداقی ترحرف بزنيم. سايبرمديا يعني چه؟ سايبرمديا یا به دیگر زبان؛ رسانه سایبر؛ رسانه‌ای است كه در مقايسه با پرينتد مديا، الکترونيك مديا و ديجيتال مديا، به شدت بيدارتر است و در واقع در مقایسه با سه گونه کلاسیک رسانه ها که به آنها اشاره کردم پس فرست‌دهنده‌ی پرقدرت‌تر‌ست. به تعبير ارتباطی اگر بخواهم بگويم اين طور مي شود: مثلا فرض كنيد از ديد «مارشال مك‌ لوهان» عينك امتداد چشم آدم‌هاست. راديو امتداد گوش آدم‌هاست و تلويزيون امتداد چشم آدم‌هاست. اما به تعبیر من سايبر مديا امتداد سلسله حواس انسان‌هاست. يعنی به همان ميزان كه سلسله حواس سريع واكنش نشان می‌دهد، سايبرمديا هم بايد سريع واكنش نشان بدهد. من در كتابم «سايبر ژورناليسم» يك تعريف سيستمی در اين باره داده‌ام بر این پایه که اگر كاربر را در ارتباط با رسانه نگاه كنيم؛ در سايبرمديا تلاش سيستم به طرف صد ميل می‌كند و تلاش كاربر براي اين كه به اطلاعات برسد، به طرف صفر. بنابراين رسانه‌ای كه بتواند تلاش كاربر را براي دسترسی به آن‌چه می‌خواهد به حداقل برساند، سايبرتر است. رسانه سايبر كاملا نسبت به تامین خواسته‌های شما واكنش نشان می‌دهد و به درخواستهای شما توجه می‌كند. نمونه‌اي از سايبر شدن سايت‌ها را می‌شود در سایت ياهو ديد. ياهو گزينه‌اي دارد به نام «مای ياهو»(My yahoo). اين گزينه اين امكان را به شما مي دهد كه اگر به گزارش هوا علاقه نداريد و در عوض به گزارش بورس سهام نيويورك احتياج داريد و یا از مسابقات فوتبال آمريكايی هم خوشتان نمي آيد، می‌توانيد از صفحه‌تان حذفشان كنيد و فقط آن چه را می خواهید ببينيد نگه داريد. در اصطلاح برنامه‌نويسی و یا در فرهنگ برخورد حرفه‌ای با يك سايت به اين امكان می‌گوييمcustomization پس با این حساب customize شدن يك سايت به معنای سايبر شدن آن است. يعنی با customize شدن دارید با مشتری كار می‌كنيد و در مقابل خواسته و نياز او انعطاف نشان می‌دهيد. بنابراين يك سايت يا يك رسانه سايبر می‌تواند ده‌ها مشخصه داشته باشد اما جوهر همه‌ی آن مشخصه‌ها سريع واكنش نشان دادن به مخاطب است. رسانه سايبر؛ رسانه‌ا‌ی كاملا بيدار يا به اصطلاح امروز، بيست و چهاردر هفت ((24.7 است، هفت روز هفته و بيست و چهار ساعت روز برای شما بيدار است. هر وقت و در هر ساعتي بخواهيد او می‌تواند واكنش مورد نظر شما را بروز دهد. اگر شما به يك سايبرمديا ایمیل زديد خيلی راحت برای شما auto response می‌فرستد. يعنی بلد است به سرعت بگويد كه ما ایمیل شما را گرفتيم ولی سه روز ديگر به شما جواب می‌دهيم يا ایمیل ‌تان را گرفتيم. مولفه‌ی ديگری که در تبیین سایبر مدیا می توانم به آن اشاره کنم «عوامل تعاملی» (interactive) است. يعنی در برابر act شما يكinteractive نشان مي دهد. درست مثل واكنش‌هاي سلسله حواس.

 

* اين جور كه شما تعريف كرديد، به نظر مي رسد در ايران ناخودآگاه رفته‌اند به سمت سايبر.

 

- سايبرمديا در ایران به این معنا هنوز وجود خارجی ندارد؛ چون مستلزم خيلی از زيرساخت‌هاست که اینجا نیست. شما اگر از رسانه‌ای بخواهيد كه فيلم برايتان پخش كند، اگر بندويت (Bandwidth) نداشته باشد، چطور می‌تواند به درخواست شما واكنش نشان دهد؟ اما فرضا اگر چند هزار كاربر به سرور شما كانكت شده‌اند و هر كدام هم می‌خواهند فيلم مورد نظر خودشان را دانلود كنند و ببينند. اين سايبر بودن است. در ايران اين زيرساخت‌ها وجود ندارد. شما تا فيبر نوری و سرورهاي پرقدرت نداشته باشيد نمی‌توانيد از سایبر شدن حرف بزنيد.

 

* من فكر می‌كنم روندی كه در ايران موسسات يا اشخاص يا جاهای مختلف را صاحب سايت می‌كند چندان منطقی نيست. مثلا موسسه‌ای بعد از مدتی به اين نتيجه می‌رسد كه بايد سايت داشته باشد اما با اين كه روي اين موضوع اشراف ندارد خودش دست به كار مي شود. اين در حالي است كه مثلا در كانادا يا اروپا موسساتی هستند كه كار راه‌اندازي سايت و گرداندن سايت را براي نهادهاي ديگر بر عهده مي گيرند.

 

- از نگاه حرفه ای به سايت‌هايی كه شما اشاره مي كنيد که همين جوری می‌آيند و درست می‌شوند، می‌گوييم «بروشور سايت»، این نوع سایت ها در واقع بروشوري هائی هستند که از حالت پرينتد (چاپی) تبديل شده اند به حالت آن لاين، اما در این هيچ نوع حركت مبتنی بر تفکر نبوده؛ فقط آن لاين است. يعنی بروشورشان را عيناً گذاشتند روی وب سايت. نمی‌شود گفت كه حضور آن لاين ندارند، دارند اما رسانه آنلاین نیستند كما اين كه اگر برنامه‌ی راديويی را عيناً روی وب بگذاريد، نمی‌شود به آن ژورناليزم راديويی اطلاق كرد. همين طور برنامه‌هاي تلويزيوني را؛ برنامه‌هاي تلويزيوني هم اگر عینا روی وب قرار بگيرند، ژورناليزم تلويزيوني محسوب نمي شوند. اما يك وقت هست كه شما می‌آييد راديوتان را podcast می‌كنيد و پايه‌اش را ip-based می‌سازيد. يعنی مبتنی بر پروتكل های اينترنت می‌سازيد. در دنیای امروز تلويزيون ip-based با تلويزيون معمولی متفاوت است. در مدل ip-based شكل توليد محتوای تلويزيونی‌ و یا در راديوهای مبتنی بر پروتكل های اينترنتی هم شكل توليد محتوا متفاوت است. از نظر من تلويزيون مبتنی بر پروتكل اينترنتی دنيای آماتورهاست که علیه حرفه ای های دنیای تلویزیون کلاسیک قد برافراشته است. من اگر به فرض از المپيك زمستانی ايتاليا فيلم تهيه كرده باشم؛ با همين دوربين ديجيتال فیلمبرداری خودم، می‌توانم وارد دنيای توليدكنندگان شوم. پس اين‌ها دو مدل هستند. عده ای که شما اشاره کردید که بعد از مدتی به اين نتيجه می‌رسند كه بايد سايت داشته باشند و با اینکه روي اين موضوع اشراف ندارند اما خودشان دست به كار مي شوند؛ چون خيال می‌كنند استاد آن كارند خودشان شروع می‌كنند كه اين به نظر من نوك كوه يخ را ديدن است و نبايد اين طور باشد و خيلی بهتر است که وقتی می‌خواهي وارد فضای وب بشوي با حرفه‌اي ها مشورت كني. من مقاله‌ای نوشته‌ام تحت عنوان «در حسرت يك سايت خوب» كه وب‌سايت‌های ديگری هم به آن لينك دادند. در آن مقاله طبقه‌بندی كرده ام كه شما چه چيزهائی را از بيرون می‌بينيد و چیزهائی هم هست که پشت صحنه است. سفارش‌دهنده‌هايی كه اين جور نگاه نمی کنندفقط نوك كوه يخ را می‌بينند و فكرمی‌كنند فقط همان است و به همين خاطر به سرعت تبديل به بروشور سايت می‌شوند؛ تبدیل می شوند به سايت‌هايی كه يك بار كليك می‌كنید و ديگر هیچ.

 

* سايت‌هايی مثل صبحانه كه به اخبار مهم لينك می‌دهند هم از همين قسم سايت‌ها هستند؟

 

- خیر. لينك دهي بديهی‌ترين و پايه‌ای ترين صورت زندگی در وب است. در وب؛ شما فقط یک جزيره نيستيد بلكه باید در حالت مجمع‌الجزايري باشید و این حالت مجمع‌الجزايري از طريق لينك‌ها شكل گرفته. سايت‌هايی هم هستند كه زحمت سايت‌های ديگر را كم می‌كنند. آن‌ها حكم همين شرپاها يا راهنماهاي كوهستان ها را دارند. آن‌ها بلد راه هستند؛ به خصوص تخصصی‌هاشان. آن‌ها كوهستان‌ها را گشته‌اند و راه‌ها را می‌دانند. در واقع وقتی به چنین سایت هائی می روید با فضایي آماده روبه ‌رو هستيد اما منطق حكم می‌كند كه خودتان هم راه‌ها طی كنيد. لينك حداقل توقعی است كه يك کاربر دارد؛ قرار نيست كه به كوچه‌ی بن بست وارد شود. دنيا سيم‌كشی‌شده و افراد دوست دارند به همه‌ جا سرك بكشند.

 

* وبلاگ‌هاي كه مثل دفترچه يادداشت سهل الوصول هستند چه؟ آيا اين ها هم برای خود تعريف دارند و در فضاي وب طبقه‌بندی می‌شوند؟

 

- بله طبقه‌بندی می‌شوند اما تفاوتی كه بين سايت و وبلاگ وجود دارد به شكلي كاملاعلمی تفكيك ‌شده است. واحد سايت صفحه (Page) است و واحد وبلاگ پست(Post). در واقع در سايت، با نظام نشر مواجهيم اما در وبلاگ با نشر يك ‌نفره. از يك وبلاگ چه توقعی مي توانيم داشته باشيم؟ چرا فكر می‌كنيم وبلاگ بايد حتماً به ما اطلاعات منتقل كند؟ در مواجهه با سايت اين توقع كاملا به جاست. مثلا سايتي كه اعلام كرده اخبار ورزشي را پوشش می‌دهد ما را متوقع كرده است. چنین سایتی بايد اخبارش را به روز كند. اگر سايتی گفته كه من سايت كتابخانه‌ی ملی كشور هستم، ما از او توقع داريم كه فهرست كتاب‌های منتشره در کشور را در اختيارمان بگذارد. توقع داريم كتاب‌های روز را بگويد، اجازه دهد كه كتاب‌هايش را جست‌وجو كنيم و ... اما در وبلاگ‌ها اين جور نيست چون توقع‌آفرين نيستند. توجه به وبلاگ‌ها بيشتر از منظر کسب مهارت برای زندگی در دنيای مدرن امروزاست كه نسبتاً دارد به سمت ديجيتاليسم می‌رود و دست كم هفتصد ميليون کاربر دارد. كسی می‌خواهد در سپهر ديجيتال زندگی كند، به مهارت های ديجيتال نياز دارد. يكی از راه‌های ساده‌ تجربه‌ زندگي در اين دنيا؛ داشتن وبلاگ است؛ داشتن سپهر شخصی در فضای سایبر. اما زاویه ديگری كه من ازآن زاویه به وبلاگ‌ها نگاه می‌كنم اين است که وبلاگ‌ها رسانه اند؛ اما نمی‌توانند كاركرد محض روزنامه‌نگارانه به خود بگيرند. به دليل اين كه مساله‌ی مشروعيت مطرح است. نظام رسانه‌ای مشروعيتي دارد كه مثل نمره‌ی درسی می‌تواند بين صفر تا بيست متغير باشد. اما خيلی از وبلاگ‌ها نمی‌توانند به دليل اين كه يك نفر هستند اوج بگيرند. وبلاگ‌ها قدرت پوشش سراسری اخبار را هم ندارند اگرچه كه می‌توانند حوزه‌ی علايق خودشان را خيلی خوب پوشش بدهند. البته ممكن است برخی از بلاگرها هم به فرصت های استثنايي دست یابند. نمونه‌اش سايت حسن رائد در جريان جنگ عراق است. او که به عنوان بلاگردر عراق می نوشت حالا خبرنگار گاردين در انگلیس است. او فرصت استثنايی داشت و يك تنه هم كار ‌كرد. او بخاطر اینکه ارتباطات عراق با دنیا قطع شده بود می‌توانست مشاهدات روزانه‌اش را هر روز روی وبلاگش بگذارد. از طرف دیگر؛ بسياری از معلمان در دنيای امروز به تدريج دارند وبلاگ را به ادامه‌ی كلاس خودشان تبديل می‌كنند و دانشجويان‌شان از اين طريق با آنان در ارتباطند. اگر به دات؛ وبلاگ من لينك داده نمی‌شد، كماكان وبلاگ دانشجويان من بود. اما الان دیگر نمی‌توانم نسبت به يك دانشجوی سينما که از من کمک یا منبع می خواهد بی‌تفاوت باشم. من فكر می‌كنم معلم هر رشته‌ای بايد وبلاگ داشته باشد. از اين منظر وبلاگ‌ها مي توانند كاملا كاركرد تخصصی داشته باشند. دوره فعلی برای وبلاگ‌ها به نظر من دوره‌ی گذار است. به نظر من نظام رسانه‌ای در دنيا آن حالت از بالا به پايين خودش را در از دست داده. اقتدار از بالا به پايين قبلی تا حدی سر جاي خودش است، اما يك جريان از پايين به بالا هم شكل گرفته كه همين وبلاگ‌ها هستند. دنيای آنلاین امروز دنيای آماتورهاست. آماتورها فرصت حضور در ميدان را پيدا كرده‌اند ولی خب اين بحث كه آيا فرصت بقا را هم در اين ميدان پيدا می‌كنند بحث ديگري است. وبلاگ‌ها از نظر من، نوه‌های نقد رسانه‌اي هستند؛ يعنی در حوزه‌هايی كه منتقدانه وارد می‌شوند خوب عمل می‌كنند. اما آيا اين روند کنونی در درازمدت هم ادامه پيدا می‌كند يا نه ؟ اگر هاست‌هايی كه وبلاگ ‌ها را رايگان در دامنه خودشان باز می‌كنند فردا در ازاي فضايي كه مي دهند پول بخواهند چه اتفاقی خواهند افتاد؟ آيا باز هم يك بلاگر به هزينه‌اش فكر نمی‌كند؟ فرض كنيد یک هاست برای وبلاگ روزی يك دلار بخواهد که می‌شود سالی 365 دلار. آيا هر بلاگری اين مبلغ را هزينه خواهد كرد؟ اگر مالک هاست گفت روزی 5 دلار چه اتفاقی می‌افتد؟ اين حداقل قصه است.

 

* در حال حاضر، بهترين وبلاگی كه به بلاگرها امكانات می‌دهد كدام است؟ بلاگ‌فا؟ پرشين بلاگ؟ كدام‌شان؟

 

- نمی‌توانم جواب بدهم. من از بلاگ اسپات (Blogger) استفاده می‌كنم و ازسرويس های ديگراستفاده نكرده ام. یک ضعف بلاگ اسپات این است که امكان لود فايل های غيرتصويری را نمي‌دهد. اجازه نمي دهد پاورپوينت يا PDF یا mp3 دانلود كني. بلاگ اسپات مجموعه‌ی كاملی است؛ البته به نظر من.

 

* وبلاگ‌ها با هم شير هستند و به هم لينك می‌دهند. فضاشان را كه می‌شود ديد!

 

- بله درست است. ولی باید با پنلی كه هر سرویس دهنده برای لود در اختیار می گذارد کار کنید تا بتوانید قضاوت کنید. از بيرون كه نگاه می‌كنم فكر نمی‌كنم تفاوتی با بلاگ اسپات داشته باشند. جز اين كه در عمل ارور بدهند. نمی‌دانم. كار نكرده‌ام.

 

* سايت‌های تخصصی‌اي مثل سايت عكاسی كه بخشی از جامعه‌ای را پوشش می‌دهد هم جزو سايبرها به حساب می‌آيند يا اين كه اين‌ها هم طبقه بندي متفاوتي دارند؟

 

- محتواي سايت ربطی به سايبر بودن یا نبودن ندارد. ببینید شما یک يخچال می‌خريد و خودتان آنرا پر می کنید و وقتي خالي شد دوباره خودتان پرش می‌كنيد. اما الان يخچال هائی هم هست كه مثلا وقتی بطری آبش دارد تمام می‌شود یا شیر؛ کره و گوشت موجود در آن دارد تمام می‌شود به شما سيگنال می‌دهد. چرا؟ چون اين يخچال به سوپرماركت محله متصل است و سوپرماركت مزبور هم کنترل پنلی دارد که از وضعيت يخچال شما باخبر است. اين نوع یخچال ها سايبر هستند. پس مهم نیست چه چیزهائی در یخچال قرار می گیرد. اما اگر قرار باشد محتوا را دخيل بدانم خواهم گفت محتوائیی که تلاش من كاربر را به حداقل می‌رساند؛ رفتار سایبر دارد. وقتي سايتی مثل سایت عكاسی هست که من هم در دات به آن لینک داده ام ديگر لازم نيست من همه سايت‌های عکاسی را بروم ببينم كه راجع به انواع دوربين‌های ديجيتال چه می‌گويند چون‌ می‌بینم اين سايت عكاسی این کارها را برایم انجام می دهد. اما در نهایت محتوا ربطی به سايبر بودن یا نبودن ندارد. در بحث سايبر بودن، قابليت استفاده مطرح است و من قابليت استفاده را در كنش‌ها و عملكردهای يك سايت می‌بينم، نه در محتوای آن سايت. كاری ندارم كه یک سایت چه محتوايی دارد. مثلا اگر امكان دانلود فيلم را برای من گذاشته همان مهم است. الان در مديالب (Media Lab) یک دانشگاه دنیا دارند بر روی كامپيوترهای پوشيدنی (wearable computers) كار می‌كنند. اين كامپيوترها می‌توانند قرارهای شما را ذخيره كنند و شما را به موقع از قرارتان مطلع كنند. به عنوان لباس‌ها می توانند بسته به ميزان سردي و گرمي هوا مايع بين خودشان را تغيير ‌دهند تا گرما یا برودت مناسبی ايجاد کنند. این لباس‌ها هم سايبر هستند. چون به در برابر هر سیگنال؛ پس‌فرست یا بازخور مناسب نشان می دهند.

 

* با اين اوصاف ممكن است روزی جهان ديگر نيازي به رسانه‌هاي چاپي نداشته باشد و وب را جايگزين آن كند؟

 

- سوال جالبی است. من در نشريه‌ «صنعت چاپ» كار مي كنم. اين نشريه يك دوقلوی جهانی هم دارد كه در دبی چاپ می‌شود به نام ME PRINTER . من وهمکارانم شايد پنج سال پيش خيلی به چاپ ديجيتال نمی‌پرداختيم اما الان بخش زيادی از این دو نشريه ‌به چاپ ديجيتال تسلیم شده است. در همین شماره ي مجله مقاله‌ای دارم تحت عنوان «آينده‌ی ديجيتال چاپ». از زاويه‌ی چاپ‌كاران هم راجع به ديجيتاليسم نگرانی وجود دارد. آن‌هايی كه زرنگ هستند خودشان را دارند با اين فضا وفق می‌دهند. چاپكاری كه هوشيار است اطرافش چه می‌گذرد حالا از طريق وب سفارش می‌گيرد؛ سرور دارد؛ به مشتري امكان می‌دهد كه بيايد و كار اوريجينال خودش را ببيند. ولی با اين حال به نظر می‌آيد عادت‌های قديمی دير جان می‌دهند. مثالي از ايران بزنم. ايميل سال 1972 بود كه آمد و وب به مفهوم «هايپرتكستش» دهه‌ی نود پا به ميدان گذاشت. يعنی مدرنيته‌ی اينترنت در آغاز دهه‌ی نود شكل گرفت. انقلاب ايران سال 1979 رخ داد. بچه‌هايی كه در انقلاب به دنيا آمده‌اند با سی دی و ماوس و وب چه رابطه‌ای دارند و نسل من چه رابطه‌ای دارد؟ من فكر می‌كنم كساني كه سال 1379 به دنيا آمده‌اند، با وجودي كه با زمان پيدايش ايميل خيلي فاصله داشته‌اند يعنی هفت سال فاصله ، اما با فضای وب بسيار راحت تر هستند تا پدران‌شان. الان پشت شيشه كيوسك های فروش روزنامه‌، انواع و اقسام كارت‌های اينترنتی آويزان است. اين صحنه را 5 سال پيش نمی‌ديديم. در هر حال؛ در پاسخ به سوال شما بايد بگویم واقعا نمی‌شود حكم مرگ رسانه های چاپي را صادر كرد. من گفت و گوي مدير نشریه نشنال جئوگرافی با جف جارويس را ترجمه كردم. جارويس در ان گفت وگو می‌گفت چاپ جايی‌ست كه واژه‌ها برای جان سپردن آن‌جا می‌روند. و طرف مقابل یعنی مدير نشنال جئوگرافی هم معتقد بود که چاپ جايی است كه كلمات برای زندگی به آن جا می‌روند. من می‌خواهم بگويم دو طيف نگاه وجود دارد. اما اگر به اطرافمان نگاه كنيم به نظر می‌آيد عادات ديجتال نسل جوان بيشتر از عادات غيرديجيتالی‌شان شده وشايد ديگر از يك ضبط صوت آنالوگ لذت نبرند و ترجيح بدهند يك ipod به كمربندشان آويزان باشد. براي آن‌ها موبايل های نسل اول مثل بی‌سيم‌های جنگ جهانی است. اصلا حاضر نيستند آن‌ها را به دست بگيرند. اكثرا می‌بينيد جی تری دارند که همان موبايل های نسل سه است. یکبار در يك يادداشت نوشته بودم هر وقت به روزنامه‌ها فكر می‌كنم ياد رقص پدربزرگ‌ها برای نوه‌هاشان می‌افتم. ما می‌دانيم متاسفانه پدربزرگ‌ها رفتنی اند؛ احساس من اين است که ديجيتالیسم همان نوه‌ است و فضای چاپ پدربزرگ ها ومادربزرگ ها. اما به اين هم معتقدم كه عادات قدیمی خیلی دير جان می‌دهند و این درست بر عکس تغییرات سریع عادت ها در فضای دیجیتال است. دیدید ebook چه سریع رفت و ibook (اينترنت بوك) جايگزين آن شد. پيش‌روی ما 700 ميليون يوزر است. اين هفتصدميليون ممكن است پنج سال ديگر پنج برابر شود. اگر قاعده به همين روال فعلی پيش برود چاپ هم هست. اما اگر گام‌های ديجيتاليسم شتاب بيشتری بگيرد من خوش‌بين نيستم كه چاپ در جایگاه خودش باقی بماند. یادم که سال 2003 در سميناری در فرانكفورت شركت کردم به نام Big Questions (سوالات بزرگ). در آن سمينار 6سوال مطرح بود. يكی از آن سوالات اين بود: چه موقع «آن اسكرين ريدر» می‌شويم؟ و به عبارت بهتر كی خواننده‌ی مونيتور می‌شويم و كتاب را كنار می‌گذاريم؟. يك مرد مسن که استاد دانشگاه هم بود و سخنران اصلی پنل ما بود، يك سوال پرسيد كه به نظرم خيلی جالب بود. او پرسید در جمعی كه اين جا نشسته‌ايم، ازميزان خريد كتاب چه كساني كم شده؟ همه دست‌ها رفت بالا. پرسید كه چه كساني هستند كه اصلا تا به حال حتی يك ebook هم دانلود نكرده‌اند؟ هيچ كس دستش بالا نرفت. و باز پرسید كدامیک از شما اگر الان پژوهشی بگیرد، حاضراست برود كتابخانه و اگر در وب باشد برود سراغ وب؟ همه برای وب دست بلند كردند. او در واقع با این پرسش ها نتیجه گرفت که جمع حاضر در سمینار مشت نمونه‌ی خروار است. اما ایا واقعا می‌شود آن را مشت نمونه‌ی خروار گرفت و گفت كتاب بی كتاب؛ يا به تعبير شما چاپ بی چاپ.

من یک نگرانی... نگرانی كه نه... يك پيش‌بينی دارم. پيش بيني من اين است كه شکل مصرف چاپ تغيير خواهد كرد. ببینید موقعی كه آتوماسيون دفتری در دنيا به راه افتاد حدس همه این بود که هر چه اتوماسيون برود بالا دفاتر paperless می‌شود اما واقعا نفهميديم كی این پرينترها آمدند روبه‌روی ما قرار گرفتند! الان ديگر ممكن است دفترهای بدون پرينتر چندان جالب نباشند. ممكن است بگوييم که كاغذ رول چاپ تبدیل شده به كاغذ A4 .... نمی‌دانم ..... شايد فردا سر وکله یک نوع كاغذ ديگر هم پيدا شود. منظورم اين است كه اتفاقات سرراه هم خيلی تعيين‌كننده هستند.