دومین دیدار من با خاتمی

بهمن ماه 1378 خانه‌ی هنرمندان ايران، به دست سيد محمد خاتمي افتتاح شد و اين دومين بار است كه اين جا حضور پيدا كرد. می‌خواستيم بدانيم كه احساسش از مواجهه دوباره او با اين فضا چيست.خاتمي- كه حالا رياست مركز گفت وگوي فرهنگ ها و تمدن ها را عهده دار است - همچون هميشه با رويي گشاده احساس و نظرش را با ما در ميان گذاشت كه عينا برايتان نقل مي‌كنم. اما بهار ۱۳۸۱ من توانستم سید محمد خاتمی را در سفارت جمهوری اسلامی در آلماتی ملاقات کنم و این دیدار دومین دیدار من با او نیز به حساب می آمد.


داستانی برای شما نقل می‌كنم تا بعداحساس و نظر خود را بگويم. مهندس موسوی می‌گفتند پيش از پيروزي انقلاب سربازی ما را فرستادند ياسوج، دی ماه بود، تا شيراز هم جاده‌ای خراب بود هشت ساعت ماشين بايد مي‌رفت تا برسد به ياسوج، يك منطقه‌ای بود به نام چرام. می‌گفتند آن جا باغ يا مزرعه‌ی بسيار زيبايی بو ده كه ظاهراً خانمی درست كرده بود. گفتند يك لندرور برداشتيم و شش ساعت در اين جاده‌های خراب كوبيديم تا رسيديم چرام. ديديم باغي‌ست فوق‌العاده باشكوه و زيبا و كم‌نظير. آب و هوای منطقه‌ی كهكلويه و بويراحمد بسيار خوب است. زمينه برای توريسم هم فراهم است. گفت ديديم كه هفت و هشت خانواده وجود داشتند كه در فقر زندگی می‌كردند .امسال خبر شنيدم و ديدم كه گروه تئاتر چرام در فرانسه برنده‌ي جايزه‌اي شده است اين فاصله را حساب كنيد و ببينيد كه چه تحولی در هنر كشور پيدا شده است. البته بنده ادعا ندارم كه من نقشی داشته‌ام. اين نشانه‌ی ذوق هنر و سرمايه‌ی عظيم ايران است و بخصوص نسل جوان ما كه آمده است در عرصه‌ی هنر. فكر می‌كنم متجاوز از هفتاد هزار نفر داشته باشيم كه فقط در تئاتر كار می‌كنند. و بيش از آن در سينما و درهمين‌طور در هنرهای تجسمی و موسيقی و ... بنابراين جامعه‌ی هنری ما امروز بسيار جامعه‌ی گسترده‌اي‌ست. من بارها هم گفته‌ام كه حكومت حتی اگر بخواهد به موجوديت و قوت خود هم بيانديشد بايد اين جامعه‌ی هنری را جدی بگيرد و صرف نظر از اين كه هر تحول و هر پويايی و هر شكوهی و هر گشايشی در جامعه‌ی ما نقش عمده‌اش با هنر مندان جامعه دارد. هنرمندان ايران هنرمندان بسيار صبور، كم توقع ، مخلص و پركار هستند. و من فكر نمی‌كنم افتخاراتی كه هنر ما در اين مدت در عرصه‌های بين‌المللی كسب كرده‌اند هيچ يك از بخش‌های مملكت ما كسب كرده باشد. اين ديدگاه من است درباره‌ی هنر و نيز روايت من است از واقعيتی به نام هنر. اين را هم در نظر بگيريد كه ما آن چنان كه بايد و شايد امكانات را در اختيار هنرمندان خود نگذاشته‌ايم.
اين ساختمان كه خيلی كوچك است در برابر تاسيسات بزرگی كه در اين كشوروجود دارد.از نظر هزينه در جاهاي ديگر هزينه‌هايی خيلی زيادی صرف می‌شود اينجا از نظر حجم و وضعيت مالي و هزينه يك جای كوچكی است. هنرمند ما به اين كه يك خانه‌ی هنر حتي كوچك داشته باشد و در آن جا آزادانه و با خيال راحت بتواند تبادل نظر بكند ، بحث و گفت وگو كند و مشكلات خود را حل كند، چاره‌جويی بكند برای خودش و برای جامعه‌ی ايران ،قانع است و ما بايد قدر اين هنرمندان را بدانيم كه با اين سرمايه‌ي اندك و به همين حد دريافت قانع است . خوشحالم اين شش هفت سال خانه‌ی هنرمندان ايران پابرجا مانده، با همه‌ی كمبودها و مشكلاتی كه دارد.
اگر بناست توصيفی بكنيم؛ خانه‌ی هنرمندان ايران كمك زيادی به جامعه‌ی هنر مندی ما كرده است.من خودم هم افتحار می‌كنم كه نسبتی با جامعه‌ی فرهنگی هنری كشور دارم و واقعاً هم تلاشم اين بوده كه خدمتگزار باشم. معترف هستم آن طور كه بايد و شايد، حتی در دوره‌ای كه مسئوليت داشتم در رياست جمهوري ، به عرصه‌ی هنر نپرداختيم.
گرچه كه معتقدم در اين دوران چه در دوران وزارت ارشاد و چه رياست جمهوری نسبت به دوره‌های ديگر چند برابر توجه شد و حداقل به هنر احترام گذاشته شد و فكر می‌كنم هنوز كافی نيست.
و معتقدم كه اولا جامعه‌ی ما بايد كاملا توجه به بخش هنر داشته باشد حتما بايد بند ناف هنر از دولت قطع شود و هنر بتواند روی پای خودش بايستد مثل همه‌ی دنيا همچنان كه سرمايه‌ی معنوی‌اش را از متن جامعه می‌گيرد بتواند پشتوانه‌ی امكانات مادی خودش را هم به نحوی از جای ديگر بگيرد. درتمام دنيا هم همين طور است. بخش‌های مختلف صنعتی ، اقتصاد ی بايد از افتخاراتشان اين باشد كه به هنر كمك كنند و هنر را بپرورانند كه كارهای اجمالی در آن دوران كه من بودم شد ولی بايد بيشترانجام شود.
اگر كسی اعانتی به هنر می‌كند بايد از ماليات معاف شود. بايد امتيازاتی به كساني كه به هنر كمك می‌كنند، داده شود. هنرمند ما هيچ نيازي و هيچ توقع مادی ای ندارد ولی به هر حال هنر هم مثل همه‌ی كارها يك سری سلسله مقدمه مادی می‌خواهد و امكانات مادی می‌خواهد والا پژمرده می‌شود.
اميدوارم خانه‌ی هنرمندان ايران كه كانون و ماوای هنرمندان بزرگ و پيشكسوت ماست و نيز جايی ست كه هنرمندان مختلف از نسل‌های مختلف می‌توانند در اين جا حضور پيدا كنند- همين ارتباط نسلی هنرمندان خودش پويايی بزرگی در عرصه‌ی هنر ايجاد می‌كند- روزی رونقی بيشتر بيابد و بنده هم افتخار می‌كنم كه بگويم ارادتمند هنرمندان و خانه‌ی هنرمندان ايران هستم.

جنگي نیم برابر جنگ جهانی

 

اين «به نام پدر» كه ديديم فيلم حاتمي كيايي بود كه چند سال پيش‌تر، روزي شبيه ‌همين روزها كه در آنيم نگاتيوهاي قيچي شده «موج مرده»اش را زد زير بغل‌اش و از سينما استقلال آمد بيرون. اين همان حاتمي كياست كه همان روز گفت: «با اين شرايط ديگر براي جنگ و از آدم‌هاي جنگ، فيلم نمي‌سازم.» رفت و «ارتفاع پست» را ساخت و همان كرد كه گفته بود و بعد «به رنگ ارغوان» را. اين آخري اما در توقيف ماند و يا به خواست خودش كنار رفت و حال «به نام پدر» كه آخرين ساختهء ذهن و دست اوست‌ كه زبانش مثل غالب آثارش زهر دارد و مثل  دو فيلم قبلي نيست كه دربارهء‌جنگ و آدم‌هاي جنگ نبود.

حاتمي كيا خلف وعده كرد. آن روز گفته بود: «با اين شرايط ديگر براي جنگ و از آدم‌هاي جنگ فيلم نمي‌سازم» و باز جنگ را آزمود. اين بار اما آزموده را آزمودن خطا نبود. حاتمي كيا اين كاره است. جنگ و آدم‌هايش را خوب مي‌شناسد. خوب فهميده چه بگويد و چه بكند. يك كلام: او اين كاره است. چرا نكند؟ چرا نسازد و چرا غير از جنگ بسازد؟ چه عيبي دارد در اين آشفته بازار كسي بيايد بگويد جنگ تمام شد، اما هنوز ادامه دارد! مگر نه كه اين جنگ  از بزرگ‌ترين حادثه‌هاي نيم قرن گذشته است؟ مگر نه كه فقط نيم اندازه از جنگ جهاني دوم كوتاه‌تر بود. خب چرا حاتمي كيا نبايد درباره‌اش بسازد؟ مگر چند تا مثل او داريم كه مي‌توانند خوب ببينند و بسازند؟ او يگانه است; در آنچه مي‌بيند و مي‌سازد يگانه است.«به نام پدر»اش هم اين را مي‌گويد اين كه او تواناست و خوب روايت مي‌كند. نسل سوم شايد با نسل جنگ نسازد و سازش كار نباشد; اما اگر درست برايش روايت كنند مي‌نشيند و مي‌بيند و لذت هم مي‌برد.

آن وقت اين پيوند ناگسستني مي‌شود. نسل سوم جواب مي‌‌خواهد: چرا پس از سال‌هاي سپري شده جنگ هنوز در حاشيهء مرزها هستند كودكاني كه به هواي توپشان مي‌دوند اما با صداي كركنندهء انفجاري- در ميان رقص خاك و غبار- مي‌روند همان‌جا كه توپشان رفته است؟ چرا كف رودخانهء اروند را جاي لاي، لاشهء بمب‌ها و خمپاره‌ها پوشانده‌اند و چراهايي ديگر كه پاسخ منطقي‌اش روايتي منطقي مي‌طلبد.

شايد فيلم حاتمي كيا پاسخي براي اين سؤال نداشته باشد; اما دست كم طراح سؤال كه هست! او همين را به زبان تصاوير فيلمش مي‌پرسد: چرا ميني كه نسل ما كاشت،‌سال‌ها بعد بايد زير پاي فرزندانمان بتركد؟ و چه خوب اين سؤال را طرح مي‌كند.حاتمي كيا به زبان تصوير مي‌گويد نسل جنگ بدهكار نسل سوم نيست اما گوش نسل سوم گويا بدهكار هيچ كس نيست.

اين‌ها كه گفتم نه اين است كه «به نام پدر» از هر اشتباهي بري باشد. مجالي ديگر مي‌بايد تا دربارهء افت ريتم فصل اول فيلم و بازي‌هايي كه به قدرت فيلم‌هاي قبلي‌اش نيست، صحبت شود.