
مولاژ ارمغاني نداشت جز عذاب روحي و تبعيض
سايت خبري خانهي هنرمندان ايران- «به شنيدههايت به هيچ وجه اعتماد نكن، مگر فقط به نيمي از هر آنچه ميبينی.». اين نخستين جمله نامهاي است كه مجسمه ساز فقيد ايراني محمد حسين بهراميان با قيد اين جمله كه «اين سند را - البته اگر وضعيت نا بهسامان روحي مجال دهد - با افزودن نكات ديگري كامل مي كنم و به دست آقاي "بوايه شامار"، مدير بخش منابع انساني مجموعه موزه هاي ملي فرانسه(R.M.N)» پيش از رفتنش از دنيا به يادگار گذاشته است. شما آن را با اين قيد بخوانيد: نامهاي خطاب به بشريت از سوي هنرمندي كه ديگر در ميان ما نيست.
«به شنيدههايت به هيچ وجه اعتماد نكن، مگر فقط به نيمي از هر آنچه ميبينی.»
«آن كه طرحي در سر دارد، هرگز به فكر خودكشي نميافتد، مگر اين كه طرحش را خراب كنند.»
زندگي، سلامتي، فعاليت روزمره، آينده و سرنوشت يك فرد خارجي در آتليهي مولاژ موزهي لوور در خطر است. آن فرد منم. همان كه با ايدهها و تجربهها و شور آفريدنها به ميدان آمد و حتي گفتهاند كه در مجسمهسازي مهارت دارد و تواناست. گفتهاند ابداع و اختراع هم كرده است. پيشنهاد و توصيه هم دارد. او در اين 12 سال انتقادهايش هم حتي در چارچوب ضوابط موزهي لوور بود. استنباطش از حرفهي مجسمهسازي منطبق با همان اصول مطرح در موزه بود: «يافتن راه حل تكنيكي مناسب همراه با مهارت در به كارگيري روشهاي نو، استفاده از مصالح جديد، حفظ اصالت در آثار اصلي، برخورداري از مهارت كيفي و وفاداري به نمونههاي اصلي، دقت كافي در ساختن نمونههاي بدل (بازتوليد)، صيانت از وجهه شايسته مجموعه موزههاي ملي، كوشش در رشد و توسعهي كيفي و كمي در زمينهي بازتوليد، حداقل زمان و هزينه، نهايت كيفيت.»
آن فرد (همين مجسمهساز [كه منم]) دغدغهي اصلياش در زمينهي تكثير و بازتوليد آثار هنري، اينهاست: رعايت اصول و معيار (اين حداقل حرمتي است كه براي مخاطبان آثار هنري قائل ميشويم)، كوشش در حفظ كيفيت مولاژ به همراه ارائهي راهحل فني به قصد ارتقاي سطح كيفي و كمي در بازتوليد مجسمهها، كاستن هزينه و جلوگيري از حيف و ميل مالي، صيانت از ميراث هنري- فرهنگي (هم مدل، هم مولاژ)، ايجاد نهادهاي آموزشي به قصد حفظ و اشاعهي مهارتها؛ همان مهارت و دانايي كه در آتليه هاي مولاژ رو به كاهش و حتي نابودي است.
مجسمهساز با چه آمال و رويايي به آتليهي مولاژ آمد و سرانجام در چه شرايط و وضعيتي و با چه روحيهاي مجبور به ترك آن جا شد؛ آمالي كه «خيال باطل» بود و بر باد رفت.
[مجسمهساز كه بود و كيآمد و چه كرد؟]
گذشتهي دور : 1980-1964
از 1964 تا 1968در دانشكدهي هنرهاي زيبا (تهران) مجسمهسازي تحصيل كرد و ليسانس گرفت.
1970 تا 1973: ساختن چندين مجسمه در دبي، از جلمه دو ماهي همآغوش در ارتفاع 4 متر و طول و عرض3 متر (بدو ن ماكت، مستقيماً با گچ) و نقش برجسته براي بانك ملي دوبي در ارتفاع 3 متر و عرض 70/2 متر.
1973 تا 1978: تحصيل در فرانسه(دانشگاه سوربن پاريس) [و فراغت از تحصيل با ارايه] پاياننامه «هنرمجسمهسازي معاصر در ايران ». [بعد از آن] اخذ مدرك D.E.A (مدرك فوق تخصصي زيبايي شناسي). [تز آن] با عنوان «مناسبات در ساختار اجتماعي و جغرافيايي شهر- نصب مجسمههاي مختلف در شهر تهران» [ارائه شد].
1979 تا 1980: تدريس روشهاي مجسمهسازي (فولاژ- مولاژ) در دانشكدهي هنرهاي زيباي دانشگاه تهران.
گذشتهاي نه چندان دور
1989 تا 1999: اشتغال در بخش مولاژ در مجموعهي موزههاي ملي فرانسه (R.M.N).
در اين مدت : مولاژ و ترميم چهار مجسمه كه نمونهي اصلي آنها در موزهي لوور است انجام شد: ونوس، الاهه ديانا، آپولون كاسل و باكوس. هر چهار مورد با استفاده از روشهاي جديد مولاژ و حذف urmoulage انجام شده.
1991: احراز عنوان «مجسمهساز حرفهاي» در موزهي لوور.
در همين سال «گلدان بهار» با استفاده از مواد ابداعي (فرآيندي نو و بيسابقه در تكنيك مجسمهسازي، يعني حذف Scellmens des aballis) ساخته شد. اين empreinte در واقع آخرين فني بود كه پيش از اخراج و دست رد زدن به سينهام - پيش از آنكه مرا به قول خودشان «در رف» بگذارند - در اين عرصه و در اين موزه به كار بردم.
1992: تحقيقات فني و هنري در اوقات آزاد بيرون از لوور
1993: تقاضا براي كارنيمهوقت به علت شرايط نامساعد در محيط كار و مشكلات و موانعي كه براي انجام طرحهايم ايجاد كرده بودند، از جمله: اشكال تراشي در پروژهي نوار قالبگيري (سال 1994)، ممانعت از كار در آتليهي مولاژ، بعد هم اخراج از اين بخش (1995). عيناً در همين سال، از مولاژهاي ترميمي ممانعت به عمل آوردند و تهمت استفاده غلط از وسايل كار و غيره زدند. (پروندهي فعاليت سالهاي 1997 تا 1999 عيناً نزد وكيل است. با اين عنوان: سيمان و سنگ، كار را بايد خراب كرد يا نشان داد، اصلاح مجدد نوار قالب گيري ، برآورد و بررسي ويژه، پروژه پازل سه بعدي، همراه عكس).
1995: تهيهي پرونده فرانسه، سرزمين پناهندگان، و پروندهاي مربوط به مولاژهاي اصلاح شده، با اين عنوان:«چرا حقيقت را ميپوشانند و چهرهاي مغشوش و غلط از آتليهي مولاژ ارائه ميدهند و نيز بر نقص و نابلدي سرپوش ميگذارند؟».
ايام اخير
سال 2000 تا 2002: پيشنهاد اصلاح روش در بازتوليد مجسمهها.
در سال 2000 پروندهاي تهيه كردم كه مربوط ميشد به قضيهي كيفيت كنترل كار در آتليه مولاژ.
سال 2001، سال عذاب شديد روحي بود. در ماه ژوئن با مشورت شوراي سنديكاي هنرمندان، قرارداد فعاليت با لوور را فسخ كردم، به اين دلايل: تبعيض و اجحاف از جانب كارفرما و صدمات روحي حاصل از آن، به رسميت نشناختن مدارك تحصيلي و مواردي از اين قبيل و نيز شنيدن اهانت از جانب زني مجسمهساز به تحريك كارفرما. [آن زن] در جلسهاي عمومي و در حضور سه تن از نمايندگان سنديكا همان الفاظ مرسوم نژادپرستان را عليه من به كار برد: «نانخور سفرهي فرانسويها».
15 ژوئن 2001 به توصيه پزشك مجبور شدم به كارم در لوور خاتمه دهم. افسردگي روحي و شرايط دشوار محيط كار طبق نظر پزشك خطري بود كه سلامت جسمي و روحيام را تهديد ميكرد.
كلام آخر
فعاليتم در موزه ي لوور (آتليهي مولاژ ، ابداع و بازتوليد) سه دوره را شامل ميشد. دورهي اول آمال و رويا بود و خيال روزگار دور. به قول «فلورانس ديونه» موزهي لوور وسيلهاي بود براي اشاعهي هنر. بين سالهاي 1980 تا 1994 لوور دوران طلايي را گذراند. بعد درگذشتهاي نه چندان دور، يا به عبارتي در ايام اخير، در دورهي دوم فعاليتم در لوور ديدم كه آتليهي مولاژ – در قياس با خاك فرانسه كه گفتهاند ماواي پناهندگان است- تبديل شده است به مكان طرد، به مكاني بيپناهي.
و سرانجام از سال 2000 به بعد آتليهي مولاژ ديگر براي من ارمغاني نداشت جز عذاب روحي و تبعيض و اهانت و بيگانهستيزي.
اين سند را ، البته اگر وضعيت نابسامان روحي مجال دهد، با افزودن نكات ديگري كامل ميكنم و به دست آقاي بوآيه شامار، مدير بخش منابع انساني مجموعه موزههاي ملي فرانسه (R.M.N) ميرسانم.